«رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا»
«بارالها ! به هرکجا روم مرا به قدم صدق داخل و به قدم صدق خارج گردان و از جانب خود بصیرت و حجت روشنی که دائم مددکار باشد عطا بفرما»
با تحیت و اکرام
مقدمه : به بهانه درج مطلبی تحت عنوان «مدارک تحصیلی و سوابق اجرایی دو نماینده شهرستان میانه» ، نکاتی به ذهن این حقیر خطور کرد که بی مناسبت ندیدم مواردی را صمیمانه مطرح کنم و با توجه به شناختی که از مجموعه پویا و با نشاط صدای میانه سراغ دارم مطمئنم که از طرح این نکات نه تنها ناراحت نخواهند شد بلکه استقبال هم خواهند کرد. البته مخاطبم علاوه بر سایت صدای میانه ، برخی شهروندانی هستند که به اظهار نظر غیردوستانه در این مورد پرداخته اند. شایان تذکر جدی است که این حقیر با اصل اطلاع رسانی این چنین اخباری مشکلی ندارم بلکه دامن زدن به حواشی و حاشیه زدگی مرا ناگزیر به نگارش این سطور کرد.
نمی دانم چرا این چنین زود دچار حاشیه می شویم و متن را به فراموشی می سپاریم؟ این القاب و پست ها و ... چه دردی از آلام بیشمار این شهرستان دوا خواهد کرد؟ چه فرقی می کند که فلانی چه کاره بوده و چه سوابقی داشته؟ حالا که نمایندگان ما مشخص شده و بر صندلی های سبز مجلس تکیه زده اند دعوا بر سر نوع مدرک تحصیلی و نام دانشگاه اخذ مدرک نمایندگان چه مشکلی را حل خواهد کرد؟ این شهرستان در طول بعد از انقلاب نمایندگان متعددی داشته است ، بعد از اتمام دوران نمایندگی آن چیز ماندگاری که در اذهان مردم نقش بسته خدماتی است که در طی دوران وکالت برای میانه انجام داده است؟ ادامه دار کردن این مباحث بی ارزش که فقط وقت گرانبهای شهروندان را می گیرد و اذهانشان را مشوش می کند آیا نتیجه ای دارد؟
آیا به جز هتک حرمتها و در برابر هم قرار گرفتن ها عایدی خواهد داشت؟ آیا چنین حرکاتی بذر بدبینی را در زمین این شهر نمی کارد و جز تفرقه و اختلاف میوه ای خواهد داشت؟ چرا نمی خواهیم ترانه محبت و همدلی بسراییم ؟ انصافا مهر و محبت ما نیز ماشینی شده و اصالت خود را از دست داده است و باید در کتابهای قدیمی جستجو کرد.آیا از یاد برده ایم که اختلافات چگونه تیشه به ریشه این شهر زده است؟ چرا این چنین همدیگر را نوازش !!!می کنیم و بدون تامل و از روی احساسات براحتی دوستی ها را به دشمنی ها بدل می کنیم و به آن دامن می زنیم؟ چرا همیشه سعی میکنیم عوض کمک ، پشت پا بزنیم و افتادن فرد را شاهد باشیم و بعد جشن فتح و ظفر بگیریم؟ چرا دستان افتاده را نمی گیریم تا بلندش کنیم؟ چرا همیشه در ظواهر و قضاوتهای سطحی پیشداورانه خود را گرفتار میکنیم؟ چرا اشتباهات گذشته را دوباره و با زبانی دیگر و بیانی پرطمطراق تکرار می کنیم؟
کاش از قضاوت های زودرس اجتناب کنیم و به همه فرصت بدهیم و بعد از طی بازه زمانی نقدها و انتقادهای سازنده و راهگشای خود را شروع کنیم؟ کاش تمرین کنیم تحمل یکدیگر را ! کاش سعه صدرمان را بالا ببریم ! کاش پشتیبان هم باشیم ! ماهایی که آرمانی جز پیشرفت برای شهرمان نداریم ، ماهایی که قلبمان برای مام میهن –میانه- می تپد. کاش این شهر را گرفتار باندبازی نبینیم.کاش دیواری خودساخته بین نمایندگانمان نکشیم و آنها را به همدیگر بدبین نکنیم! کاش طنین این مردم را به گوش جان بشنویم ! کاش یک روح باشیم و برای یک تن واحد– میانه- فعالیت کنیم ! کاش رایحه خوش وحدت را استشمام کنیم !
کاش اجازه بدهیم که فضای آرامی بر سپهر سیاسی این شهر حاکم باشد که در آرامش و وحدت بهتر می توان روند توسعه را به پیش برد. کاش بعد از مدتها ببینیم که یک بعلاوه یک مساوی دو است نه صفر!!! کاش باور کنیم جزو معدود شهرستان هایی هستیم که دو نماینده داریم و از این پتانسیل بالقوه استفاده بهینه نماییم؟ برای من شهروند فرقی نمی کند الف نماینده باشد یا ب ، برای من مهم این است که میانه شهری توسعه یافته باشد در مقایسه با شهرهای هم تراز. گذشته دیگر گذشته است باید به فکر آینده بود و با استفاده از تجربیات تلخ گذشته چراغی فرا روی آینده روشن کرد.
ذکر این نکته را نیز لازم می دانم و امیدوارم در جهتی حرکت کنیم که شفافیت حداکثری را شاهد باشیم. اگر من حرفی برای زدن دارم و اعتقاد به سخنان خود دارم چرا در پشت پرده و با اسامی مجهول نظرات خود را بیان می دارم. چرا به سمت بی هویتی حرکت می کنیم.صدای میانه باید قدردان و جایگاه انسانهایی باشد که با هویت مشخص دغدغه های بی پایان خود را بیان می دارند. چرا که دیدن و دانستن و نگفتن را دردی جانکاه می دانند. از قلبشان و از قلمشان مدد می گیرند و بیان می دارند کاستی ها را. شاید تاثیرگزار باشد. صدای میانه در این فضای رسانه ای باید مبلغ شفافیت حداکثری و پنهان کاری حداقلی باشد.
همیشه گفته ام و باوری عمیق دارم که صدای میانه ، صدای بیداری است ، صدایی که دانایی و آگاهی نشر می دهد . صدایی که رسالتی عظیم بر دوش می کشد و برای خوشایند فردی و گروهی بوجود نیامده است ، صدای رسا و گویای شهروندان نازنین میانه است در قلب زمان. قدر این صدا را بدانیم و برای حفظ آن بکوشیم.
این دردنامه را شهروندی به رشته تحریر در می آورد که درد فقر صنعتی و فقر زیر ساختها را مشاهده می کند. شهروندی که دلسوز توسعه این دیار است. باشد که موثر بوده و مقبول افتد ...
چه کسی می خواهد من و تو ما نشویم
خانه اش ویران باد
من اگر ما نشوم تنهایم
تو اگر ما نشوی خویشتنی
از کجا که من و تو شور یکپارچگی را در شرق بر پا نکنیم
از کجا که من و تو مشت رسوایان را وانکنیم
من اگر بنشینم
تو اگر بنشینی
چه کسی برخیزد؟
چه کسی با دشمن بستیزد؟
کوه ها نام تو را می گویند
دشت ها شعر تو را می خوانند
کوه باید شد و ماند
رود باید شد و رفت
دشت باید شد و خواند
درد را ...
در من این جلوه اندوه زچیست؟
در تو این قصه پرهیز که چه ؟
حرف را باید زد
درد را باید گفت
من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه بر می خیزند.
یا علی مدد ، ارادتمند – حامد محقق – میانه ، هفتم تیرماه 1391