یا ابوالفضـل العباس...
حامد محقق – hamedmohaqqeq@yahoo.com
مقدمه : وظیفه خود می دانم که در ماه پرفضیلت شعبان ، این اعیاد شعبانیه را شادباش بگویم.حیات همه ما مجموعه ای است متضاد از غم و شادی چراکه این غم و شادی دو روی سکه زندگی می باشند. هرچند این روز ، موسم فرخنده و سعیدی است و باید به جشن و پایکوبی پرداخت ولی نظر به شخصیت سترگ حضرت ابوالفضل (ع) که نمی توان فداکاریهای بینظیرش را در دشت نینوا فراموش کرد قلم آن تراژدی انسانی را همواره در برابر خود می بیند و در عین نشاط و بهجتی شور انگیز ، غمی جانکاه را بر دوش می کشد .باشد که مقبول افتد ...
انسان بودن یعنی شجاعت داشتن ، غیرت داشتن. یعنی به انسانیّت اعتقاد داشتن و یعنی عشق ورزیدن. در طول تاریخ بشریّت انسانهای انگشت شمار و تاثیر گذار آمده اند و رفته اند ولی در این میان ابوالفضل العباس چون ستاره ای درخشان و مُشَعْشَع ، تلالویی دیگر دارد ؛ چرا که بی شک عباس و ابوالفضل از مقدّس ترین گلواژه های بشریت در طول تاریخ مکانی و زمانی هستند. شخصیت بی نظیری که انسانیّت را ، مردانگی را ، فرزانگی را ، سرافرازی را و دیگر خواهی را به بهترین وجه در مدرسه اراده نشان داد و یاد داد که عشق ، وسیله رسیدن به یزدان و گوهری کیمیا و گرانبهاست اگر با پاکی و خلوص همراه باشد.
ای روح بزرگ ، ای چراغ هدایت ، با غیرتت ، با جانبازیت ما را از خواب سنگین غفلت بیدار کردی و افق دیدِ ما را گستراندی و ما را از سطحی نگری بی حاصل رهاندی و به ما بینش ، بینایی و بیداری را به عنوان تحفه ای ثمین ، به ارمغان آوردی.
ای آبشار پر ابهّت متانت ، ای اقیانوس بی کرانه بی نهایت ، ای خورشید عالم تاب پر شفقت، ای چشمه جوشان پر عطوفت ، سوگند به پیکر رعنای قطعه قطعه شده ات ، سوگند به خون به نا حق ریخته شده ات ، سوگند به مردانگی و ایثارت تا نفس می کشم ذکر نامت را و یادت را وِرد همیشگی زبانم می کنم و غذای فکرم را و روحم را و در یک کلام تک تک سلولهای وجودیم را مدح و ثنای تو ، ای شهید راه آزادی و حریّت قرار می دهم.
ای انسان آزاده تو را می ستایم و مقام شامِخت را ارج می نهم و در مدرسه وجودیت درس زندگی را ، درس تواضع را و درس انسانیّت را با توجه به شعور خود همچون شاگردی تَلّمُذ می کنم و ادراک ذره ای و فقط ذره ای از خصایص بی نظیر تو را اَمَل خود می دانم و با این آرمان ناب به تداوم زندگی هدفمند می اندیشم.
زمان می گذرد . آنات از پی هم می آیند و می روند ولی مگر حماسه پر شور و شعور و بی بدیل تو از اذهان انسانهای حق طلب و آزادیخواه فراموش شدنی است؟ مگر می توان برای آن همچون اشیا مادّی قدر و قیمتی قائل شد ؟ هرگز ، هرگز ، هرگز ...
چه سخت و غیر تحمّل است برای انسان زمینی درک از جان گذشتن و دیگر خواهی بجای خود و خودخواهی. اما از کسی که پدری چون امیر المومنین علی (ع) – اسطوره ماندگار و جاوید تاریخ انسانیّت – دارد هیچ چیز بعید و دور از ذهن نیست .
عبّاس تو را قسم می دهم تا گوشه چشمی به ما انسانهای غرق در مادّیات و غافل از معنویات داشته باشی و با آن نگاه سرشار از ناگفته هایت اصول و مبانی انسانیّت را دوباره به این فرزند فراموشکار یادآوری کنی.
عبّاس تو را قسم می دهم به مهر و محبّت نازنین و نابی که بین تو و برادرت حسین (ع) بود که رشته های نامرئی محبّت و مهر را که انسان امروز به سختی به آن محتاج است دوباره به این قلب های سنگ شده ارمغان آوری.
عبّاس تو را قسم می دهم ....
ای ماه تابان بنی هاشم ...
ای فرزند علیِ بی همتای انسان ساز ، ای برادر حسینِ بزرگ تاریخ ساز ، با تو عهد می بندم تعالیم مکتب انسان سازت را نشر دهم و راه تو را با همه مصایب ادامه دهم و چهره کریه و مخوف جور و بیداد را بیش از پیش نشان دهم تا همگان بدانند که حق و حقیقت همیشه مانا و بیداد و ستم محکوم به فناست. قلم را دیگر یارای نوشتن نیست... / میانه – سوم تیر ماه 1391- حامد محقق