
ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﻌﻠﻢ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪ ﺗﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﻣﺮﺩﻣﺶ ﺑﺎ فرهنگ هستند" (افلاطون)
در میان نغمه پرستوها و هیاهوی رهگذران دنیا، اردیبهشت شمیم دلنشین روز معلم را به ارمغان می آورد. روزی که بسیار شبیه روز پدر است، بسیار! چشمانی خسته و دستانی سنگین اما با لبخندی بر لب و حضوری بی توقع. روزی که قرار است شور و حال و حرمت داشته باشد ولی بسیار رسمی و با رودربایستی. این نوشتار حرفهایی تکراری و رسمی و فرمالیته و تریبونی نیست، بلکه دلنوشته ای است شاید تلخ اما واقعی و صادقانه، شاید ناخوشایند اما خالصانه و دلسوزانه؛
- آموزه های اسلامی و تاریخ افتخارآمیز ملّی ما سرشار است از سفارش به دانش و اندیشه و تفکّر؛ و آنانکه در این مسیر راه می پیمایند-چه آموزگار و چه آموزنده- بسیار ارزشمند هستند و قابل احترام. چقدر دلنشین است صبح روز و هفته معلم را که دانش آموزان را می بینی که با شاخه ای گل یا هدیه ای در مسیر مدرسه اند. این تصویر یعنی هنوز مردم می دانند ارزش یعنی چه. هنوز می دانند علم یعنی چه. و هنوز می دانند باید تشکر کرد. نه فقط از معلم امروز، که از معلمان دیروز هم، نه فقط از معلم مدرسه، بلکه از هر کسی که الفی را به ما آموخته است، باید تشکر کرد و یاد نمود. باید بدانیم هر افتخار و راحتی و موفقیت امروز، حاصل و نتیجه فداکاری و همراهی دیروز یک پدر پرتلاش، یک مادر مهربان و یک معلم محترم بوده است. این نکته نغز را به یاد داشته باشیم که وقتی از کسی قدردانی می کنیم، نشان نمی دهد او کیست، نشان می دهد که شما کیستید. صبح روز معلم هنوز زیباست و شهر صحنه نمایشی است غرورانگیز است، اما . . . اما چند صباحی است که کام فرهنگ و دانش را تلخ کرده اند. چند صباحی است نمک بر زخم زدن، دلخوشی بعضی ها شده است. چند صباحی است کم لطفی و بی انصافی نقل و نبات شده است. چند صباحی است که تمثیل غریبی و غار نشینی و ناامیدی، صلاح کار شده است. چند صباحی است وعده دادن و فریب و سراب، ابزار رِندی شده است. چند صباحی است خود واژه "انصاف" هم دیگر دیگر از بی انصافی به ستوه آمده است هرچند بقول خواجه عبدالله انصاری: "اگر بی انصاف نداند که انصاف چیست، انصاف داند که بی انصاف کیست!" چند صباحی است نام فرهنگیان مانند جوانان و زنان و بیکاران در زمان نیاز ورد زبان ها شده و پس از مرحله گذار، فراموش می شود. چند صباحی است "عِلم" از اینهمه بی توجهی " اَلَم" شده است. چند صباحی است هوا بس سرد شده است، آنهم ناجوانمردانه!
- چرا اینقدر به جایگاه معلمی سنگ می خورد و شائبه می چسبد و نصیبش فقط وعده است و شعار و تبعیض؟ اینکه اندک معلم نماهایی دیگر دغدغه وجدان و انصاف و اخلاق ندارند و راه ناثواب می روند، حکایتی جدا و مطرود و تقیبیح شده است. به حکم قول شیخ ابوسعید: "آنکه درویش است پول نمی ستاند، آنکه پول می ستاند، درویش نیست" در هر صنفی هستند افرادی که حرمت و قداست آن گروه را نمی دانند یا نمی توانند حفظ کنند. در مجموعه فرهنگیان نیز هستند کسانی که کسوت معلمی زیبنده آنها نیست و به اصطلاح اشتباهی هستند. می توان درباره آنان آسیب شناسی و تحلیل جامعی انجام داد اما نه در این مجال و در این مقال.
- اعتراض و تحصّن معلمان را همیشه فقط بخاطر حقوق دیده اند. هرقدر مکتوب و رسا و گسترده فریاد برآورده اند که اعتراض معلمان به مادّیات و مختص به صنف خودشان نیست بلکه فرهنگیان داعیه و دغدغه عدالت دارند، گوشها ضعیف شده است. مخلص کلام فرهنگیان این بوده و هست که "اگر سفره ای باز است و نانی هست، همه متنعّم باشیم و اگر کمبودی هست، همه آن را حس کنیم". چرا باید در یک دولت، افرادی پول چایی محل خدمت خود را هم خود بپردازند اما در همان دولت برخی برای اوقات فراغت فرزندانشان هم ارقام میلیونی بگیرند؟ چرا یک کارمند باید برای وام سه میلیونی متحمل منّ و اذی و انتظار شود و برخی دیگر در همان دولت، ده برابر این مبلغ را حق ماهانه خود بدانند؟ چرا وقتی این مباحث پیش می آید کسی پیگیر و دلسوز و خادم و وعده دهنده نیست؟ اما برای مباحثی حقیر و شخصی و باندی، بودجه و میز و وقت بیت المال ماهها هدر می شود؟ چرا "هیهات من الذلّه" واژه ای غریب شده است؟
- یکی از ارکان و هادیان و تأثیرگذاران اصلی انقلاب و دفاع مقدس فرهنگیان بودند که به صرف تعدّد پرسنل بیشتر دیده شدند اما هنگام تقسیم غنائم همین تعدّد نفرات بهانه حذف آنها شده است. وقتی به نیروی کار نیاز است فرهنگیان اولین هستند اما وقتی سفره باز می شود فرهنگیان فراموش می شوند چون تعدادشان زیاد است! همان حکایت ازبرعلی معروف! (دوستی روایت می کرد در روستایی مردی بود به نام ازبرعلی که ده فرزند پسر رشید و تنومند داشت. هرگاه در روستا نزاع و سیل و شخم و کار و ساختن و آبادانی و و و و پیش می آمد همه می گفتند ازبرعلی را خبر کنید. او با پسرانش حلّال مشکلات است. اما وقتی زمان مهمانی و سور و خوردن بود، می گفتند ازبرعلی را حذف کنید، تعدادشان زیاد است!!)
- هنگام انقلاب و دفاع مقدس و انتخابات و راهپیمایی و مناسبت ها و و و و ، فرهنگیان حاضران همیشگی هستند و کمرنگ بودن حضورشان موجب گلایه و دلخوری و استیضاح هم می شود. اما هنگام تنعّم و انتفاع نامی از فرهنگیان شنیده نمی شود. درد است وقتی نصف حاضران راهپیمایی ها فرهنگیان و دانش آموزانشان باشند اما در همان مسیر می شنوی بابت دهه فجر مبلغی به حساب برخی کارمندان دولت (غیر از فرهنگیان!!) واریز شد! و ایضا! عیدانه و کارانه و روز پدر و مهرماه و رمضان و اعیاد مذهبی و شب یلدا و و و !!
- سه ماه تعطیلات تابستانی که معلمان دارند و دیگران ندارند، بارها لغلغه زبانها شده است اما کسی از تفاوت دریافتی ها و سختی کار و اهمیت کار و پیش نیاز علمی و مطالعه لازم و . . . سخنی نمی گوید. کسی نمی بیند مدیر و معاون و مسئول اداره ای را که بعدازظهر هم در حال انجام برخی کارهای مانده مدرسه و اداره است. کسی نمی بیند پرسنل اداره آموزش و پرورش را که (بدون دریافت اضافه کاری معمول سایر ادارات) بعدازظهر و جمعه و تعطیلات مجبور به آماده سازی کار اداری است. کسی نمی بیند مدیر و معاون مدرسه ای را که در تعطیلات رسمی در مدرسه درحال تدارک روز اول مدرسه برای دانش آموزان است-البته بدون اضافه کاری معمول!!
- هفته معلم، تنها مجال و فرصت و بهانه ای است برای تشکر. اینکه از یک معلم راضی هستیم و از دیگری ناراضی، بحث امروز نیست. این فرصت شیرین و فرخنده را با حاشیه و بی انصافی تلخ نکنیم و جایگاهها را حرمت بداریم. قدر علم را بدانیم تا دانش و آگاهی و دانستن در این دیار غریبه نشود. زمان دانش آموزی ما تمام نشده است، شایسته این است که همواره دانش آموز باشیم و بر اندیشه خود بیفزاییم. معلم ما فقط معلم زمان مدرسه نیست، هر شخصی که نکته ای به ما آموخته، معلم ماست. معلمان مدرسه و نیز معلمان زندگی خود را همیشه و به شایستگی یاد کنیم به حکم: یاد باد آنکه مرا یاد آموخت . . . به نوبه خود سپاس صادقانه و عرض ادب خالصانه و تعظیم شاگردانه خود را تقدیم می کنم به حضور تمام معلمانی که در تعالی اندیشه امروزم نقشی ارزشمند داشته و دارند./