سال جاری هر چه بود در حال سپری شدن است و آخرین فصلش نیز با رفتن زمستان روسیاهی را به زغال گذاشت! اما کاش همیشه همان زغال سیاه روسیاه باشد و باقی بماند و این شرم به سراغ انسانها نرود! نگاهی به کارنامه خود در سال ۹۴ بیندازیم و ببینیم پیرامون انسانیت خود چه کردیم؟ تن آدمی را به شرافت جان آدمیت سپردیم یا در فکر لباس زیبا بودیم تا نشان آدمیت مان باشد؟ اوقات شبانهروز را چگونه سپری کردیم و درصدها را چگونه محاسبه کردیم؟ آیا هر آنچه در توان داشتیم مصروف کارمان شد یا آگاه بودیم تلاش برای زندگی است نه زندگی برای تلاش! اجازه دادیم فرزندانمان برای ما تصمیم بگیرند یا در کارها مشارکتشان دادیم تا بتوانند آینده را بهتر بسازند؟ آیا مسئولیت های که طبق قانون برعهده ما قرار گرفته شده بود توانستیم بصورت درست انجام دهیم؟ چند درصد از فعالیتهای روزانه خود را با فرزندانمان تقسیم کردیم؟ یا قسمت اعظم وظایف آنها را هم برایشان انجام دادیم! همسرمان را چگونه دیدیم؟ یادمان بود که شریک زندگیمان است یا برای او شاگرد خانهای بیش نبودیم؟ اصولاً مدیر واقعی زندگی ما چه کسی بود؟ خودمان، همسرمان یا فرزندانمان؟ منصفانه قضاوت کنیم تا بتوانیم برای سال آینده بهتر تصمیم بگیریم. تجربیات طول زندگی بشر این امر را به ثبوت رسانده که مرد نفر اول و سرپرست خانواده است و زن مدیریت خانه و فرزندان را به عهده دارد و فرزندان مشاوران و دستیاران هر دوی اینها برای یک زندگی پایدار هستند. کدامیک از بندهای این فرمول ساده را به مرحله اجرا گذاشتیم که حالا منتظر میوه شیرین و مطلوب این نهال هستیم؟ سال تمام میشود و ما نهتنها کارنامه سپیدی برای خودمان و زندگیمان نداریم بلکه اکثر درسهایمان را اگر مردود نشده باشیم با تکماده پاس کردهایم! میگویید نه؟ خودمان قاضی دادگاه خود باشیم و برای خودمان حکم صادر کنیم تا متوجه شویم فقط گذران عمر کردهایم و مستحق رأی قصاص هستیم! فرزند یا فرزندانمان در چهکارهایی با مادرشان مساعدت میکنند؟ چند بار به کمک ما آمدهاند تا دستی کنار دست ما بگذارند و بار کمی را از دوشمان بردارند؟ چند بار به آنها تأکید کردهایم در کارها مشارکت نمایند! آخرین باری که در حضور آنها دست پدر و مادرمان را بوسیدهایم چه زمانی بوده است و آیا چنین وظیفهای را به انجام رساندهایم؟ چگونه انتظار داریم در زمان پیری و ناتوانی دستگیر ما باشند و به سرای سالمندان اعزاممان نکنند! چه انتظاری داریم آنچه را به آنها نیاموختهایم برای ما انجام دهند. مگر آنها علامه دهر هستند که نخواندهملا شوند؟ در حضور آنها چه الطافی به اولیای خود داشتهایم و با چه الفاظی با آنها صحبت کردهایم؟ چگونه از مساکین دستگیری کردهایم که میخواهیم فرزندانمان رئوف و مهربان باشند؟ چندین بار در مقابل چشمهای کنجکاو آنها قانونشکنی کردیم و مقررات جاری را عملی و لسانی و کتبی زیر پا گذاشتهایم و آنها همه این رفتارها را در مخیله خود ثبت و ضبط کرده تا در زمان موعود به مرحله اجرا بگذارند! بودم و بودمها تأثیری در روحیه فرزندانمان نخواهد داشت بلکه آنها باید با دو چشمان جستجوگر خود، هستم و هستم های ما را ببینند تا برایشان الگوی عمل باشد. به جای رونق دادن به سفره و افزون نمودن تفریح و سرگرمی بچههایمان بهتر است مراقب اعمال خودمان باشیم که از منفی گرایی ها کپیبرداری نشود. گندم بکاریم تا گندم درو کنیم. دانهای که امروز به زمین میسپاریم جویی بیش نیست لاجرم جو به دست خواهد آمد! منتظر باشیم که پیری و ناتوانی نزدیک است! روزگاری قدر و ارزش پیر در آن بود که به صدر مینشاندنش و اجرش مینهادند؛ و برای تجربیاتش ارزش فراوان قائل بودند و بدین گونه میتوانست همه دردهای جسم و روحش را تحمل کند؛ اما امروز دردها و بیماریهای تازه که به جامعه افزودهشده باعث میشود سنتهای خوب به حاشیه برود و نسلهای تازه برایشان تره هم خرد نکنند! چون آنچه را که نیازمندش بودهاند در اولیای خود ندیده و از آنها نیاموختهاند!
بر گرفته از مطالب جناب حسن روانشید